وقتی اومدیم خونه اولین بار که تونست دست باباشو بگیره ازش عکس گرفتیم. اینجا هم آماده شده تا مهمون ها بیان به دیدنش. عزیز دلم بچه خیلی خوبیه هر وقت مهمون می اومد می خوابید و گریه نمی کرد اینا هم ی سری دیگه از عکس های صفر تا 2 ماهگی این جیگر چون که دل درد داشت دمرو می خوابیدمثل اینجا: رادمهر داره به ایندش فکر میکنه!!!!!!!! اینجا هم خیلی آروم لالا کرده آخه قندعسل خیلی خوش خوابه ...
ر ادمهر کوچولو روز شنبه 3/2/90 ساعت 9:30 به روی مامان وبابا خندید. گل پسرما خیلی گشنش بود تامامان بهوش بیاد کلی گریه کرده بودو بیمارستان رو گذاشته بود روی سرش گاهی اوقات هم انگشتشو می مکید. ر اینجا رادمهر جون مثل پسر خاله می مونه ...
در اولین شب یلدای رادمهر در خواب او سپری شد هر کاری کردیم که زودتر بخوابه شیطون بلا گذاشت واسه موقع یلدا ولی عیب نداره ١ دونه عکس تونستیم بگیریم با عکس سفرمون و این هم ترشی خوردن رادمهر ...